درس اخلاق جامعه علمیه امیرالمومنین علیمه السلام با سخنرانی حضرت حجت الاسلام و المسلمین کرباسی (مدظله) بر گزار شد.
به گزارش سایت جامعه علمیه امیرالمومنین علیه السلام، درس اخلاق پنجشنبه 21 فروردین ماه با سخنرانی تولیت جامعه علمیه امیرالمومنین(ع) در مسجد ولی الله اعظم (عج) در ادامه سلسله مباحت ولایت برگزار شد.
متن کامل رهنمود های اخلاقی ایشان به شرح زیر می باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین. رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي* وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي* وَ احْلُلْ عُقْدَه مِّن لِّسَانِي* يَفْقَهُوا قَوْلِي.(1)
قال الله الحکیم فی قرآن المجید. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِي المَوْتَى وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.(2) تقدیم به محضر نورانی حضرت بقیه الله، ولیعصر امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب المقدمه الفدا و به امید تعجیل در ظهور آن حضرت و انشاءالله پذیرفته شدن سربازی ما در رکاب آن حضرت اجماعاً صلوات بلندی ختم کنید. [صلوات حضار]
معذرت میخواهم که باز مصدع شدم و وقت عزیز شما را میگیرم و تشکر میکنم از سرور عزیزمان، استاد محترم جناب آقای اکبری که واقعاً عاشقانه، دلسوزانه و مخلصانه تک تک شما را دوست دارند و سعادتتان را طالباند و در این مسیر حداکثر تلاش خود را به کار میگیرند. از محضر اساتید محترم حاضر در مجلس هم عذرخواهی میکنم. در موضوع ولایت که عرض کردیم از اساسیترین موضوعاتی است که میبایست مورد توجه مؤمنین، مخصوصاً طلاب عزیز باشد، در جنبههای فقهی، حقوقی، سیاسی و اجتماعی بحث نمیکنیم، اما از جنبه تربیتی به عنوان تذکر و یادآوری به خودم و شما فرزندان عزیزم لازم دیدم بحث را ادامه بدهم.
ولایت در حقیقت یک مفهوم عام است که شقوق متعددی دارد. ولایت الله، اصل ولایت است و ولایت پیغمبر گرامی اسلام(ص)، ولایت ائمه اطهار(ع) و در زمان غیبت ولایت ولیفقیه و همه ولایتهایی که از ولایت ولیفقیه ناشی میشوند، در طول یکدیگر هستند.
خواهش میکنم به یک بحث کوتاه یک دقیقهای توجه کنید. همه اجتماعات بحث ولایت را قبول دارند، چه مسلمان باشند، چه غیر مسلمان، منتهی فرقی بین مسلمانها و غیرمسلمانها وجود دارد که غیرمسلمین ولایت را از یکی از دو ناحیه ناشی میدانند. منشاء ولایت از نظر غیر مکتب اسلام یا دیکتاتوری است یا دموکراسی و رأی مردم. در بعضی جاها یک دیکتاتور کودتا میکند و میشود شاه یا رئیسجمهور و همه از او تبعیت میکنند و بهنحوی ولایت وی را میپذیرند و آن جامعه اداره میشود یا در کشورهایی که ادعای دموکراسی و مردمسالاری دارند، مردم انتخاب میکنند. کار نداریم این انتخاب واقعی است یا نیست. این بحث دیگری است. ادعایشان این است که مردم ولایت را به شخص میدهند و شخص ولی و حاکم مردم میشود و قانون هم از او حمایت میکند و مردم هم باید از او تبعیت کنند.
اما در مکتب اسلام و قرآن، ولایت ناشی از اراده، حاکمیت، خالقیت و مدبریت خداوند متعال است. خداوند متعال جهان هستی و انسان را آفرید و مدیریت انسان، جهان و جامعه را هم به عهده دارد، بنابراین حاکم تعیین میکند، پیغمبر(ص) میفرستد و جانشین پیغمبر را تعیین میکند. مردمی هم که خدا را پذیرفتهاند، این ولایت را میپذیرند.
این یک بحث کوتاه داخل پرانتز بود. پرانتز بسته!
بحثی که بنده باید در اعمال و رفتار خودم به آن توجه کنم و شما عزیزان و نور چشمان من هم حتماً توجه دارید، این است که از ولایت الله غفلت نورزیم. در جمع خودمان کسی را سراغ ندارم که ولایت پیغمبر خدا(ص)، امیرالمؤمنین و ائمه اطهار(ع) را قبول نداشته باشد. تقریباً مثل روز روشن است و یقین داریم که چنین کسی نیست و همین طور ولایت فقیه را همه ما قبول داریم و بحث روشن است.
اما این که این ولایت ناشی از ولایت الله و ولایت ذاتی و اصلی از آنِ خداوند متعال است و همه ما باید تمام شئون ولایت را نسبت به خداوند متعال مراعات کنیم، نیاز به یادآوری و تذکر دارد. گاهی اوقات در بعضی از شیعیان مشاهده میشود محبت به امام حسین(ع) و حضرت ابالفضل(ع) از محبت به خدا قویتر است. هر چه قسم بخورید به خدا قسم، نمیپذیرد، ولی وقتی به ابالفضل قسم میخورید تسلیم میشود. این نشاندهنده چیست؟ به منشاء و اساس ولایت بیتوجه است، اما آن ولایت مرحله دوم و سوم را که ناشی از ولایت الله است، قبول دارد. حالا این قبول داشتن تا چه اندازه است؟ بحث گستردهای دارد. این هم که محبت به ولی خدا با ولایت ولی خدا چه رابطهای دارد و اصولاً آیا محبت همان ولایت است یا تفاوت دارد، این هم بحثی است که انشاءالله گوشهای از آن را ضمن عرایضم تقدیم خواهم کرد. چیزی که مهم و ضروری است که همه ما بیش از پیش به آن توجه کنیم، این است که ولایت الله را باید اساس همه ولایتها بدانیم. یعنی اگر به امیرالمؤمنین(ع) به عنوان ولی الله اعتقاد و ایمان داریم، این عنوان ولیاللهی مورد غفلت قرار نگیرد. چنین نباشد که خود خدا مورد غفلت باشد، اما ولی خدا به دلایلی که در اینجا فرصت نیست مطرح کنم، اصل قرار بگیرد.
آیه 9 سوره شوری را برایتان تلاوت کردم: «أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِي المَوْتَى وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ». آیا غیر خدا را ولی، سرپرست و حاکم بر خودشان قرار میدهند؟ به نظر من استفهام توبیخی است. چرا غیر خدا را ولی خود قرار میدهید؟ «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ» تقدیم الله با ضمیر هو که از آن، حصر فهمیده میشود. این فقط خداوند است که ولی است، یعنی در مسائل تربیتی، اخلاقی و اعتقادی اگر غیر خدا را ولی بداند، مشرک است، مگر غیر خدایی که ولایتش از جانب خدا باشد. «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ». در قرآن مجید جستجو بفرمایید: «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ»(3) خدا ولی مؤمنین است «يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ» همه انسانها دوست دارند از تاریکی به سوی نور هدایت شوند. چه کسی این قدرت را دارد؟ فقط خدا که مؤمنین را از ظلمتها و تاریکی به سوی نور هدایت کند. ولایت رسولالله(ص) و ولایت ائمه اطهار(ع) را در دو جلسه قبلی اشاره کردم و بهقدری در سخنرانیها و فرمایشهای مقام معظم رهبری و دیگران بیان شده است که چون میخواهم به اختصار برگزار شود، دیگر وارد آن بحث نمیشوم. فقط این نکته باید مورد توجه ما باشد که:
1. توحید داریم
2. ربوبیت خدا را داریم
3. نبوت پیغمبر گرامی اسلام(ص) را داریم
4. ولایت و امامت ائمه اطهار(ع) را داریم
5. ولایت جانشینان ائمه(ع) را داریم که جزو همان ولایت ائمه(ع) به حساب میآید.
همه اینها در حقیقت با هم آمیخته و به هم مرتبط هستند و همه ریشه در ولایت الله دارند. آن کسی که مدعی ولایتمداری است، باید همه این شئون ولایت را داشته باشد. اگر شأنی از شئون ولایت را نداشته باشد، اصلاً ولایت ندارد. خدا را قبول دارم، پیغمبر(ص) را قبول ندارم. باطل است. خدا و پیغمبر(ص) را قبول دارم، ائمه(ع) را قبول ندارم. این همان است که اهل سنت میگویند. باطل است. پیغمبر(ص) و ائمه (ع) را قبول دارم، نعوذ بالله خدا را قبول ندارم. این هم باطل است. در عمل خیلیها چنین میگویند «أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء»؟ چرا غیر خدا را ولی قرار میدهند؟ «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ».
بنابراین آنچه که ولایتمداری ما را تضمین میکند، تقوای کامل است که در سایه توجه به ولایت الله حاصل میشود. این ولایتمداریِ ما را تأمین و تضمین میکند. گاهی اوقات بحث محبت مطرح میشود. شاید این بخش از بحث را به دلیل این که در یکی از کلاسهایمان مطرح شد، به اشارتی میگذرم. در سوره آلعمران آیه 31 خداوند متعال میفرماید: «قُلْ»! ای پیامبر بگو «إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي». بحث محبت در حقیقت ریشه و راه رسیدن به سعادت است. اول محبت خدا، توجه به خدا، توجه به عنایات خداوند متعال به این بنده ضعیف که اگر این توجه کامل شود، به عشق به خدا منتهی میشود، بعد میفرماید: «فَاتَّبِعُونِي». اگر خدا را دوست دارید، از من پیغمبر اطاعت کنید. نمیفرماید مرا هم دوست داشته باشید. دوستی سکوی پرتاب و آغاز حرکت است. آنچه که سازنده انسان است و ولایتمداری ما را تضمین میکند، اطاعت و تبعیت بیچون و چراست. در آخر آیه شریفه 65 سوره نسا میفرماید: «يُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا». تسلیم محض و بیچون و چرای پیامبر گرامی اسلام بودن و تسلیم بیچون و چرای ولی خدا بودن.
پس اساس، محبت است، ولی محبت، هدف نیست. هدف ما را به آن مقصد میرساند. محبت چراغ راه ماست. محبت انرژی راه ماست. باید خدا را دوست داشته باشیم، اما تبعیت از خدا لازم است: «وَ الَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ»(4) مؤمنین کسانی هستند که خدا را از هر چیزی و هر کسی بیشتر دوست دارند. در سوره توبه میخوانیم اگر مال دنیا، فرزند و زندگی نزد شما از خدا محبوبتر باشند، «فَانْتَظِرُوا» منتظر عذاب الهی باشید. هیچ چیزی نزد مؤمن از خدا محبوبتر و عزیزتر نیست.
نشانهاش چیست؟ حدیثی برایتان میخوانم که از آن حدیثهای ناب است.
در کتاب شریف «مستدرک» مرحوم حاجی نوری، جلد سوم، صفحه 355 حدیثی را از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل میکنم. این حدیث را میخوانم و دو سه نتیجه میگیرم و عرضم تمام. پیامبر(ص) میفرمایند: «مَن أَحَبَّ اللّه فَلیُحِبَّنِی» کسی که خدا را دوست دارد، باید پیغمبر را هم دوست داشته باشد، چون پیغمبر خداست. اساس خداست. محبت خدا ریشه است و به دنبال آن محبت پیغمبر «وَ مَن أَحَبَّنِی فَلیُحِبَّ عِترَتِی». بعد از پیغمبر و محبت پیغمبر، محبت اهل بیت و جانشینان پیغمبر. «إِنِّی تارِکُ فِیکُمُ الثَّقَلَین کِتابَ الله وَ عِترَتِی». این اشاره به همان حدیث مشهور ثقلین دارد. به ادامهاش توجه بفرمایید. «وَ مَن أَحَبَّ عِترَتِی فَلیُحِبّ القُرآن» کسی که خدا را دوست دارد، پیغمبر را دوست دارد، عترت پیغمبر را هم دوست دارد، باید قرآن را هم دوست داشته باشد. نمیشود بین اینها تفکیک قائل شد. من خدا را دوست دارم، ولی حال قرآنش را ندارم، پس میگذارم کنار. پیغمبر را دوست دارم، اما کتاب نازلشده بر پیغمبر را... نمیشود. غیرقابل تفکیک هستند. اگر پدر عزیز شما برایتان یک نامه بنویسد چه کار میکنید؟ مکرر این نامه را میخوانید. میخواستم مثال دیگری بزنم در محضر اساتید بزرگوار ادب کردم. اجازه میفرمایید راحتتر مثال بزنم؟ همه خودشان فهمیدند چه مثالی میخواستم بزنم! الحمدلله! خدا معشوق من و شماست. برای ما نامه نوشته است. این نامه معشوق را دوست نداریم؟ مگر میشود؟ پس معلوم میشود در عشقمان راست نمیگوییم. اگر کسی عاشق کسی باشد، نامه معشوقش را بر سر و چشم میگذارد و دائماً میخواند، تکرار و حفظ میکند. دائماً پیامهای نامه را جستجو میکند، مقصودش چه بود که این را نوشت؟ «وَ مَن أَحَبَّ القُرآن فَلیُحِبَّ المَساجِد». آقا! نمازمان را در خانه و در حجره میخوانیم. خدا را دوست داریم، پیغمبر را هم دوست داریم، اهل بیت را هم دوست داریم. قرآن را هم دوست داریم، ولی کاری به مسجد نداشته باشیم. آقا! اینها را داری برای طلبهها میگویی؟ بله، من آن قدر طلبه سراغ دارم که نمازش را در منزل میخواند و نمیرود پشت سر امام جماعت در مسجد نماز بخواند، مخصوصاً در قم. آقا! شأن من نیست بروم مسجد که یک عده پیرزن و پیرمرد مثلاً به آشیخ حسین آقا اقتدا کردهاند! بنده هم بروم پشت سر آقا؟ ابداً! ما در خانه میخوانیم. هیهات! هیهات! «فَلیُحِبَّ المَساجِد فَاِنَّها اَفنِیه الله» افنیه جمع فناست. همسایگی خداست. الان در خانه خدا نشستهاید، همسایه خدا هستید «وَ اَبنِیَتُهُ»، این بنا خانه خداست. «اَذِنَ فِی رَفعِها» خدا اجازه داده و اعلام کرده است رفعت مقام مساجد را. بعضیها از من میپرسند میخواهیم در حجره نماز بخوانیم، چطور است؟ نیازی نیست از من بپرسید. به شما بگویند اگر بروید سر آن سفره بوقلمون است، سر این سفره نان خالی است. کدام سفره را میروید؟ [حضار: بوقلمون!] آره! راست میگویی.
(صدا واضح نبود)
آفرین! باریکلا! درود بر شما! همین درست است! نمازت را بردار بیاور در مسجد بخوان. من هم همین را میگویم «فَاِنَّها اَفنِیه الله وَ اَبنِیتُهُ اَذِنَ فِی رَفعِها وَ بارِکَ فِیها». عزیز دلم! فدایتان شوم! برکت میخواهی؟ در مسجد. من همیشه گفتهام هر کسی هر جا میخواهد حوزه علمیه بسازد، باید کنار مسجد باشد. اگر نیست، اول مسجدش را بسازد، بعد حوزه علمیه را بسازد. طلبه در مسجد تربیت میشود، نه در حوزه. حوزه علمیه، مسجد هم در کنارش، طلبه در حجرهاش نماز میخواند؟ بگذریم! «مَيْمُونَه مَيْمُونٌ أَهْلُهَا» مبارک است، میمنت دارد، پربرکت است. «مُزَيِّنَه» مساجد زینت شدهاند «مُزَيَّنٌ أَهْلُهَا مَحْفُوظَه مَحْفُوظٌ أَهْلُهَا». نکته اینجاست. خیلی قشنگ است. «هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ وَ اللهُ فِي حَوَائِجِهِمْ»، مؤمنینی که خدا، پیغمبر، اهلبیت، قرآن و مسجد را دوست دارند، در مسجد «هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ وَ اللهُ فِي حَوَائِجِهِمْ» زمانی که من و شما در مسجد نماز میخوانیم، خدا به دنبال برآورده شدن حوائج ماست «هُمْ فِي مَسَاجِدِهِمْ وَ اللهُ مِنْ وَرَائِهِمْ» مؤمنین در مسجد هستند، اما خدا بالاتر، برتر و در حقیقت وکیل این مؤمنین اهل مسجد است.
عزیزان من! درس لازم است، تحصیل علم بر من و شما واجب شده است. به فتوای آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی «حفظهالله» در زمان ما تحصیل علوم حوزه واجب تعیینی است. شاید بعضی از مراجع دیگر هم فرموده باشند، اما غافل نشویم.
مرحوم آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی پارسال در مراسم افتتاحیه مدرسه شهید مطهری جمله بسیار مهمی را فرمودند، ولی کمتر به آن توجه شد. ایشان در فرمایشهایشان از امام نقل کردند که امام فرمودند علم تنها فایده ندارد. علم با معنویات، علم است. گاهی اوقات ما غافلیم.
بعد از سلام نماز،
تسبیحات فاطمهزهرا(س)، تعقیبات، دعا و ذکر. میبینید آقا سلام نداده است. کتاب سیوطی و اصول فقه را باز کرده است و دارد مطالعه میکند. نتیجه؟ جا به جا «کَ نَعبُدُ» جا به جا «کَ نَستَعِین». عزیزم! تحصیل علم بهجای خود، اما اینجا آمدی برای برکت تحصیل علم. بهجای این که نمک بریزی در غذا و رب و طعمدهنده به غذا بدهی، دو باره نخود و لوبیا در آن میریزی؟ نخود و لوبیا را سر کلاس بریز، در کتابخانه و ساعت مطالعه و مباحثه بریز. اینجا که میآیی نمک غذایت را تأمین کن. اینجا که میآیی شیرینی و طعم غذایت را استفاده کن. خیلی اشتباه است.
اگر بخواهیم ولایت الله را برای یک طلبه و یک عالم دینی تعریف کنیم، از فرمایش امام صادق(ع) بهره میگیریم که همه شما بلدید «لَيْسَ الْعِلْمُ بِكَثْرَه التَّعْليمِ وَ التَّعَلُّمِ». در المپیاد کشوری اول شدی؟ آفرین! خوب است! ولی این علم نیست. در استان تهران اول شدی؟ آفرین، ولی این علم نیست. در مدرسه شاگرد اول شدی؟ آفرین، ولی این علم نیست. عزیزم! من نمیگویم. امام صادق(ع) میفرمایند درس را بخوانید، اما علم نیست: «لَيْسَ الْعِلْمُ بِكَثْرَه التَّعْليمِ وَ التَّعَلُّمِ إِنَّما هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِى قَلْبِ مَنْ يُريدُ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ». آن کسی که خدا میخواهد هدایتش کند، میخواهد به او نور بدهد، علم واقعی به او بدهد. این نور را طلب کنید. خدایا! من میخواهم این نور را طلب کنم، چه کنم؟ «فَإِن أرَدتَ العِلمَ فَاطلُب أوَّلاً فی نَفسِکَ حَقیقَه العُبودِیَّه»، بندگی را طلب کن. خدایا! من نیامدهام حجتالاسلام شوم. من به حوزه علمیه برای کسب مقام مرجعیت و اجتهاد نیامدهام. من برای رسیدن به پست، مقام و دنیا نیامدهام. برای رسیدن به آبرو و عزت بین مردم هم نیامدهام. خدایا! به خانه امام زمان(عج) مشرف شدهام برای این که به مقام بندگی تو برسم. «فَاطلُب أوَّلاً فی نَفسِکَ حَقیقَه العُبودِیَّه». واقعاً چقدر تسلیم خدا هستم؟ چقدر عاشق خدا هستم؟ عاشق خدا و من احب الله یعنی عبد خدا، گردن کج و تسلیم خدا. اگر خدا امر کند الان بمیر میمیرم. آن وقت این ولایت الله در ولایت پیغمبر(ص) و ائمه(ع) هم جاری میشود. الان امام زمان(عج) تشریف بیاورند و به بنده دستور بدهند خودت را بکش. هارون مکّی! برو در تنور آتش. چشم! آن عبودیت در اینجا جواب میدهد، اما اگر عبودیت الله نباشد، بنده خدا نباشد، امام صادق(ع) به سهل خراسانی فرمود بلند شو برو در تنور. آقا! یابن رسول الله! آتش است! آتش سوزاننده است. شما متوجه هستید دارید چه دستوری میدهید؟ منِ انسان عاقل به دستور شما در تنور آتش بروم؟ اما هارون مکّی هیچ این حرفها را نزد، از در نیامده، سلام گفته، جواب شنیده یا نشنیده، برو در تنور، چشم! البته امام صادق(ع) دستور میدهد، نه هر کسی. اشتباه نکنید. اول ولی الله بودن ثابت شود. وقتی دستور امام زمان(عج) است، اطاعت میکند. چرا؟ چون عبد و بنده خداست، ولیِّ خدا به او دستور میدهد، او هم اطاعت میکند. ولایت الله اساس همه سعادتهاست و نشانهاش عبودیت و بندگی است.
در آخر صحبتهایم میخواهم چند نکته سانسوری بگویم. اجازه بدهید دیگر اینها را سانسور نکنم و بگویم. ما که عاشق خدا و بنده او هستیم، نمازهایمان چه وضعیتی دارند؟ میزانالحراره بندگی نماز است. ما قدیمیها میگوییم میزانالحراره، شما امروزیها میگویید دماسنج. دماسنج عشق به خدا و بندگی خدا نماز است. هر کسی میتواند به خودش نمره بندگی بدهد. نمره بندگی من چند است؟ به نمازت نگاه کن. نماز در خلوت با نماز در جلوت چه تفاوتی دارد؟ سرعتش چقدر است؟ آقا برویم پشت سر فلانی نمازش را سریعتر میخواند. این آقا طولش میدهد. طولش میدهد یعنی چه؟ در محضر خداست یا در محضر شیطان طولش میدهد؟ در محضر هوای نفس طولش میدهد؟ اگر در محضر خداست که بگذار طولش بدهد. چه بهتر!
بعضی از حرفها را اگر بگویم، میگویید حرف ایدهآلیستی غیرواقعگرایانه و تحققناپذیر است، ولی من همیشه سعی میکنم مثالهایی بزنم که واقعیت دارند. در همین تهران ما یکی از حوزههای علمیه را سراغ دارم که اذان ظهر که گفته میشود، اکثر طلاب به مسجدِ کنار حوزه میروند. امام جماعت و طلاب هشت رکعت نماز نافله ظهر را میخوانند، بعد نماز ظهر را میخوانند، تعقیبات را میخوانند، هشت رکعت نماز نافله عصر را میخوانند، بعد نماز عصر را میخوانند، بعد تعقیبات نماز عصر. بعضی روزها یا هر روز، آقا حدیثی یا نکتهای قرآنی بیان میکند، بعد سراغ درس و بحثشان میروند. ایدهآلیستی نیست. در همین تهران دارد اتفاق میافتد. خواب، خیال و آرزو نیست، واقعیت است. در بعضی از حوزهها صدای اذان که بلند میشود، عدهای دارند از مدرسه بیرون میروند. کجا؟ میرویم استخر! نماز جماعت در استخر! کجا؟ کار داریم. باز اگر میرفتند مسجد دیگری و نماز جماعت دیگری توجیه داشت، اما ترک نماز اول وقت به جماعت در مسجد! درست مثل این است که سفره غذای عالی را رها کنید و به نان خشک ماندهای که کپک زده باشد بسنده کنید. در قضیه قرآنش هم همین است. شعری را راجع به نماز پیدا کردهام، نمیدانم بخوانم یا نخوانم.
فکرم همه جا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محراب دعا نیست
گفتند سر سجاده کجا رفته حواسات؟
اندیشه سیال من ای دوست کجا نیست؟
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد ابداً قصد ریا نیست!
از کمیت کار که هر روز سه وعده
کیفیت آن نیز همین بس که قضا نیست
یک ذره فقط کندتر از سرعت نور است
هر رکعت من حائز عنوان جهانی است!
این سجده سهو است و یا رکعت آخر؟
چندی است که این حافظه در خدمت ما نیست
بیدغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقب مانده جدا نیست
به به چه نمازی است همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست!
نکند این شعر وصف نماز من باشد؟
ما طلبه خوب خیلی داریم که شهریهشان را به طلاب دیگر یا برای کارهای خیر یا گاهی به حقیر میدهند. احتیاط زیادی دارند. به اموال مشکوک و مشتبه دست نمیزنند. نمیداند مال خودش هست یا دیگری، احتیاط میکند دست نمیزند. گذشت میکند. رعایت خیلی از مسائل را دارند. میخواهم بگویم عزیزانی که بنده خدا هستند، مقیدند و رعایت میکنند، برکت این مجموعه هستند. هر خیری که به ما میرسد، بعد از وجود نازنین امام زمان(عج) به برکت وجود طلبههای متعبد است، نه طلبههای نمره 18، 19 و 20. به آنهایی که متعبد و بنده خدا هستند.
ولی عزیزان بیاییم خرابش نکنیم. امام زمان(عج) وقتی تشریف میآورند، قبل از این که ندای حضرت از کنار خانه کعبه بلند شود که «الا یا اهل العالم!» 313 نفر یاران حضرت احضار میشوند. در روایت است که بعضی از آنها در رختخواب هستند. شب است و موقع استراحت. صدایش میزنند بلند شو، آقا و مولای شما، شما را احضار کرده است! چند تا از آنها در جمع ما هستند؟ چند تا از آن 313 نفر از جامعه علمیه امیرالمؤمنین(ع) هستند؟ حسّتان خیلی خوب است. خیلی دوستتان دارم. حس خیلی خوبی دارید. عاشق امام زمان(عج) هستید. تقریباً همه این جور هستند، ولی بعضیها فقط در محدوده حس توقف میکنند. امیدوارم در عمل همه عاشق باشیم، در عمل همه ما بنده خدا باشیم.
خدایا! تو را به چهارده معصوم پاک قسم میدهیم همه ما را از بندگان شایسته خودت و از یاران باوفا و مخلص امام زمان(عج) قرار بده.
پینوشتها:
(1) قرآن کریم، سوره طه، آیات 25ـ28.
(2) قرآن کریم، سوره شوری، آیه 9.
(3) قرآن کریم، سوره بقره، آیه 257.
(4) قرآن کریم، سوره بقره، آیه 165.